نیلوفران آبی در مرداب هستی بر پهن آب می لغزند، عشوه گری می کنند و چه

بسیار دلها را در هوس چیدن خود به تب و تاب می اندازند.و چه تنها و بی کس اند 

این نیلوفران که به جز ساقه های خود هیچ تکیه گاهی ندارند. کیست که بر قایق

سر نوشت بنشیند و علیرغم خطرات مرداب خود را به نیلوفر تنهای برکه برساند،آن

 را بچیند و بر قلبش که دیوانه وار می تپد بنهد و غزل خوش آشنایی سر دهد....اما

با تمام اینها باید مراقب بود تا شکارچی بی رحم مرغکان برکه،نیلوفر تنهایمان را زیر

پای قایقش بیرحمانه له نکند ...!!!

نیلوفران آبی ...